سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۰۴ ب.ظ

میان تمام این رفتن ها
تو با رفتنت چه ها کردی
من آیینه چشم تو بودم
ولی تو مرا فقط 'ها' کردی
سهمی از تو تمام سهم من بود
من که آن را به کسی نبخشیدم
تو مجذوب رفتنی همین علت بود
ولی من از این علت ها نرنجیدم
پای آرزوهایم به خاطراتت گیر است
بیا مرا از این برزخ رها کن
من که باز نمیرسم بعد از این قصه
میمیرم تا تو برگردی حالا تماشا کن
هی از تو میگویم کجاست چشمانت
#شاعر بس است این تکرار برای چیست
بگذار این ماهی ب دریا برسد
هوای او را نکن او در این حوالی نیست
سیرم کرد از هر آنچه به سراغم می آید
خون بهای رفتنت از چشمانم لبریزه
من ماندم و یک شانه که گمش کردم
با موهایی که هر روز بیشتر میریزه
و........
salar.sh
95/5/12