دل نوشته های تنهایی

◘ :: دل نوشته های سالار شفیعی::◘

دل نوشته های تنهایی

◘ :: دل نوشته های سالار شفیعی::◘

دل نوشته های تنهایی

اشد مجازات مرگ نیست ،دیدن است دیدن دنیا بدون توووو

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
نویسندگان

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دل نوشته» ثبت شده است

۲۵
مهر





تو تمام کلمات عاشقانه را از من گرفتی
من ماندم و تفسیر دلتنگی و رسیدن به هیچ
انتطار از هیچ و خوش بودن به هیچ و باز هیچ

۲۸
شهریور

۲۶
تیر



                                                                 
 - ابهام .

سلام میکنم ولی توضیح نمیدهم
بگذار علت وقوع احساساتم مبهم باشد
او خواهد فهمید
هیزمی را که من آورده بودم
برای گرم کردن اتاق نبود
علتش شکستن سکوت او بود
تا نگاهم کند و بگوید ممنون مردم از این سرما
او ابهام مرا دوست ندارد
اما این ابهام ،تمام زندگیم شده است
برای همین
است جمعه ها را دوست دارم
مگر میشود ابهام خود را دوست داشت رفیقم ؟
من نه می مانم نه میدانم که میروم و نه میروم
نه میگویم بمان نه میگویم برو و نه میگویم بیا نزدیکتر
گاه خیلی دورم گاه خیلی نزدیک
گاه میخندم به گریه های کودک سر خیابان
که باران تمام بساطش را خیس کرده است
گاه گریه میکنم به همان کودک که تمام بادکنکهایش
 را فروخته و دیگر به این حوالی نمی آید
نه اشتباه نکن ابهام جزیی از من نیست
من گمشده کوچه های ابهامم
راستی آنکه مرا در این کوچه رها کرد
 آن دخترکی نیست که پارسال
نشانی کوچه آشنا را از من میپرسید
او برایم تعریف کرد که به دنبال معشوقه اش بود

یادم آمد من او را به آدرس اشتباه برده بودم
من که آن کوچه را میشناختم
 حالا چرا با تک تک آدمهایش غریبه شده ام ؟
من چرا میخواستم او به مقصد نرسد ؟
چرا به تمام کوچه سپرده بودم اگر کسی سراغ
کوچه اشنا را گرفت بگویند اسمش عوض شده است؟
کسی چه میداند که من برای چه نمی خواستم او نرسد؟!
شاید این بلاتکلیفی نفرین همان دخترک باشد
اما او به چه نفرینم کرده است ؟
به این ابهام ؟!
اگر چنین باشد باید بگویم دعایش نگرفته است
چون من این ابهام را دوست دارم
این گاه گاه بودن و نبودن را دوست دارم
این که باشم اما دیده نشوم اینکه دیده شوم
ولی صدایم نکنند صدایم کنند اما نشنوم
اینکه اسم همه را بپرسم
اما  اسم همه را اشتباهی صدا کنم
آری من تمام این بودن و نبودن ها را
که نه بودنشان معلوم است نه نبودنشان
دوست دارم!!

Salar.sh
1395/4/21

ID Instagram : salarsh10

۱۷
آذر


من نتوانستم....
من توانستم نور را ببینم ولی آدمی را که
دورنش پر از سیاهی شده را نتوانستم ببخشم
من توبه کردم ولی توبه توبه کننده گان
این دنیا را قبول نکردم چون فهمیده ام
 فقط مرگ پایان هر توبه است
من فهمیدم باید بیشتر  فهمید و لبخند زد
اما هر چه بیشتر فهمیدم لبخند من کم رنگ تر شد
من محبتی را که خدا در دلم کاشته بود را
به همه ارزانی کردم اما همیشه
داستان من با بی مهری تمام شد
لعنت به من که توانستم حقیقت را بفهمم
و لعنت به حقیقت که هیچ وقت شادم نکرد
من توانستم فراموش کنم بدی ها را
اما نتوانستم فراموش کنم
فراموش کنندگان خوبی هایم را
من همیشه ماندگار ماندم برای هر کسی
از اول تا اخر
اما کسی نماند برایم تا ببیند
 پای حرفم مانده ام یا نه؟!
من فهمیدم بخشیدن فقط کار خداست
هر چه خواستم ذره ای مانند او باشم نتوانستم
که نتوانستم
اعتراف میکنم به نتوانستنم
حیران مانده ام از صبر خدا
چه آرامشی دارد در این دنیای نا آرام
چه ساده لبخند میزند
چه راحت می بخشد...
وای...
چه زیباست خدا...

(خدایا مرسی)
 
"سالار.ش"
1394/9/17 - 18:00



  • salar sh
۰۸
مهر



هر روز تکرار میشوم
هر روز تکرار شو
تکرار تو تکرار عشق است
تکرار حس درک حس های نو
عمق احساسات دست نخورده
و لمس بی نهایت عشق......
تو تکراری باش برایم
من این تکرار را دوست دارم
مثل هر نفس که برای زنده ماندن
نفس بعدی را می طلبد
هر لحظه دلم تکرار تو را میخواهد
تکرار تو را . . .
هر ساعت
هر ثانیه
هر لحظه . . . .
با هر تکرار غوغایی میکنی در دلم
هیجان دوست داشتنم را ببین!!
تو تکرار میشوی
و من خدا را میخوانم
به او میگویم : تو کجا بودی؟؟
تو تکرار نشدنی ترین تکرار زندگیم هستی
خودت فکرش را بکن !

تکرار دیدن چشمانت
تکرار غرق شدن در موهایت
تکرار گرفتن دستانت
و تکرار های دیگر
مگر میشود این تکرار ها را تکرار نکرد؟؟
پس تو هی تکرار شو
مثل این باران که
قطره به قطره تکرار میشود
و ما عاشق و عاشق تر
تو هم تکرار شو
تکرار.......تکرار.......تکرار.......

 

salar.sh

1394/7/8