دل نوشته های تنهایی

◘ :: دل نوشته های سالار شفیعی::◘

دل نوشته های تنهایی

◘ :: دل نوشته های سالار شفیعی::◘

دل نوشته های تنهایی

اشد مجازات مرگ نیست ،دیدن است دیدن دنیا بدون توووو

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
نویسندگان

۳۲ مطلب توسط «salar sh» ثبت شده است

۱۷
آذر


من نتوانستم....
من توانستم نور را ببینم ولی آدمی را که
دورنش پر از سیاهی شده را نتوانستم ببخشم
من توبه کردم ولی توبه توبه کننده گان
این دنیا را قبول نکردم چون فهمیده ام
 فقط مرگ پایان هر توبه است
من فهمیدم باید بیشتر  فهمید و لبخند زد
اما هر چه بیشتر فهمیدم لبخند من کم رنگ تر شد
من محبتی را که خدا در دلم کاشته بود را
به همه ارزانی کردم اما همیشه
داستان من با بی مهری تمام شد
لعنت به من که توانستم حقیقت را بفهمم
و لعنت به حقیقت که هیچ وقت شادم نکرد
من توانستم فراموش کنم بدی ها را
اما نتوانستم فراموش کنم
فراموش کنندگان خوبی هایم را
من همیشه ماندگار ماندم برای هر کسی
از اول تا اخر
اما کسی نماند برایم تا ببیند
 پای حرفم مانده ام یا نه؟!
من فهمیدم بخشیدن فقط کار خداست
هر چه خواستم ذره ای مانند او باشم نتوانستم
که نتوانستم
اعتراف میکنم به نتوانستنم
حیران مانده ام از صبر خدا
چه آرامشی دارد در این دنیای نا آرام
چه ساده لبخند میزند
چه راحت می بخشد...
وای...
چه زیباست خدا...

(خدایا مرسی)
 
"سالار.ش"
1394/9/17 - 18:00



  • salar sh
۰۸
آبان




نمیدانم چرا هر وقت حرفی از تو میشود

من لام تا کام حرفی ندارم برای گفتن!!

شرمنده ام از تو

که این دوست داشتن ها را نمیتوانم فریاد بزنم!

شرمنده ام از تو ...که هستی اما ندارمت

خاطراتمان کوتاه است و صدای خنده هایت در گوشم

حرف تو که میشود من به رویایی میروم

شاید جای دورتر از آسمان هفتم

ورای تمام عشق های آسمانی

اما....عشق تو را من میدانم و خدا

تا اخر دنیا هم همینطور خواهد ماند

فقط من خواهم دانست و خدا

نمیدانم چه معامله ای دارد خدا با من

درست جایی که پشت کرده بودم

به تمام دنیا، تو را به من نشان داد!!

حرف تو که میشود به سکوتی عمیق میروم

یادم باشد اگر دیدمت بگویم :

خوب بلدی آدم را ساکت کنی!!


1394/8/6

“salar.sh”
2:50 AM


  • salar sh
۰۸
مهر



هر روز تکرار میشوم
هر روز تکرار شو
تکرار تو تکرار عشق است
تکرار حس درک حس های نو
عمق احساسات دست نخورده
و لمس بی نهایت عشق......
تو تکراری باش برایم
من این تکرار را دوست دارم
مثل هر نفس که برای زنده ماندن
نفس بعدی را می طلبد
هر لحظه دلم تکرار تو را میخواهد
تکرار تو را . . .
هر ساعت
هر ثانیه
هر لحظه . . . .
با هر تکرار غوغایی میکنی در دلم
هیجان دوست داشتنم را ببین!!
تو تکرار میشوی
و من خدا را میخوانم
به او میگویم : تو کجا بودی؟؟
تو تکرار نشدنی ترین تکرار زندگیم هستی
خودت فکرش را بکن !

تکرار دیدن چشمانت
تکرار غرق شدن در موهایت
تکرار گرفتن دستانت
و تکرار های دیگر
مگر میشود این تکرار ها را تکرار نکرد؟؟
پس تو هی تکرار شو
مثل این باران که
قطره به قطره تکرار میشود
و ما عاشق و عاشق تر
تو هم تکرار شو
تکرار.......تکرار.......تکرار.......

 

salar.sh

1394/7/8

۱۹
مرداد




تنهایی مرا نکشت...

غروب جمعه هم همین طور...

با دستِ گلهای گلفروش دیگر
داغ دلم تازه نمیشود

حتی روی برگ های زرد پاییز

کنار همان نیمکت رنگ پریده قدم میزنم

صدای پاهایمان را به یادم می آورم

اما باز نمیمیرم....

با همه میخندم....همه را میخندانم....

همه میگویند شوخ طبع ترین
آدم زندگیشان هستم...

روی جدول ها راه میروم...

کودک درونم را به رخ همه میکشم....

اما خبری از غم و اندوه نیست

انگا نه انگار.....

هر موقع بخواهم شادم....

اما........

فقط نمیدانم شب ها چرا تا صبح

میمیرم اما باز بیدار میشوم......

انگار خدا انتقام تمام خوشی هایم را 

شب از من میگیرد....

شب ها کنسرت گریه دارم....

صدایش زیاد نیست

 اصلا شاید ،

تنها کنسرتی باشد که

هیچ صدایی نداشته باشد

اما من بی صدا

هی داد میزنم...
هی داد میزنم.....


* salar.sh*


1394/5/19


  • salar sh
۳۱
خرداد


دل نگرانم از آینده

چه میشوم؟

چی میشوی؟
اگر نباشم چه میشوی؟

اگر نباشی چه میشوم؟

جوابت را میدانم

این سوالها از خودم است!

اگر نباشی چه میشوم؟

به کدامین شانه ها تکیه خواهم کرد؟

وقتی تکیه گاهم تماشا میکند

تنهاییم را

بی کس شدنم را

و فقط جوابش این است

که آرزویش خوشبختی من است. .

اما خوشبختی با چه کسی؟

به چه قیمتی؟

 و با چه احساسی؟

نفرین به روزی که میدانست

نرسیدن در کار است

فریادهای بی صدا در کار است

گریه های شبانه درکار است

اما باز اسباب آشنایی ما شد

حال ِاین روزهایم عجیب،غریب است

کاش ندیده بودمت

که حالا تو رهسپار این جاده ها باشی

و من دل نگران

اما میدانم که نمیدانی

دل نگرانم از آینده

چه میشوم؟

چی میشوی؟


اگر نباشم چه میشوی؟

اگر نباشی چه میشوم؟


"salar.sh"

1392/4/28

۳۱
خرداد




کاش بودی و میدیدی

چگونه برای لمس کردنت

باران را لمس میکنم

کاش بودی و صدای

شکستن قبلی را میشنیدی

که تنها ارزویش

رسیدن بود

پایان بود

رسیدنِ با تو

پایانِ با تو

کاش بودی و میدیدی

ترس و دلهرا ام را

قبل از دیدار تو

کاش میتوانستم تمام

خاطراتمان را در ذهنم

ثبت کنم و جایی

برای فکر کردن به

نامردی های دنیا نداشتم

کاش بودی و میدیدی

لحظه ای را که به فانوس

خوشبختی نزدیک میشوم

اما کنارم نیستی

کاش بودی پایانم را می دیدی

مانند آغازم که با تو بودم

کاش بودی

از اول تا اخر بودنم....



"salar.sh"

1392/6/27

۳۱
خرداد



روزی آمده ام، روزی خواهم رفت

به دیاری که نمیدانم اسمش چسیت؟

بفهم!

کینه هایم سیاه،خاطراتت رنگین، اما میمانند

نداستی در خاطر کسی ماندن لیاقت می خواهد

بفهم!

من مال این دنیای رنگی نیستم

یک رنگ شدم دیدم یک رنگی خود  هزار رنگ است

بفهم!

همان روزی که رفتی من تقدیرم را باختم

این همه اصرار برای تقویم فردای توست

بفهم!

نمی خواهم داستان بی کسیت نوشته شود

نمی خواهم مرد شهر تورا ببینندو مرا نشان دهند

بفهم!

راهی میشوم ولی کسی برایم رهگذر قصه ها نمیشود

تا بداند زمین نخورده ام زمین گیر شده ام

بفهم!

تنهایی بی رحم است،زندگی با آنهایی که

هستند اما انگار نیستند عذاب است

بفهم!

پایان قصه که میشود من راه را به کلاغ نشان میدهم

او به خانه خواهد رسیداما من همان "یکی نبودِ" قصه ام

بفهم!

نه اینکه من مجنون باشم و راه عشق را رفته باشم

ولی روزی دوستت داشتم نه اینکه رفع تکلیف کرده باشم

بفهم!

خسته شده ام.... فهمیده ام از نفهمی های تو

عذاب میکشم ...اما باز نمی فهمی....

بفهم!

"salar.sh"

1392/7/3

  • salar sh
۳۱
خرداد



کسی که دروغ نمیداند

پاکی از چشمانش لبریز است

تو برایم همین باش

که من در غم تمام

شعرهایت شریک میشوم

از تمام بی وزن هایت میگذرم

تو فقط ردیف باش..!



*salar.sh*

1392/7/3

۳۱
خرداد

هنوز که هستی...

احساس میکنم
خاطره ای برایم

احساس میکنم
 خیلی وقت است دارمت

و هر روز باید خاطره هایمان
 را مرور کنم

اما. . .
تازه آمدی
تازه همسفر شدیم
انگار صد سال است میشناسمت
وای...
چقدر بی تاب شده ام
برگرد به من !!
این خاطرات عجله دارند
سوت قطارشان
عالم را کَر کرده است
پس کجایی؟؟
همین دیروزت خاطره
چندین ساله است برایم
چقدر بی کسم بی تو؟!
کسی صدا نمی زند مرا...
باز برگشتم به
 پیله تنهایی خودم
نگذار خاطراتت کار
 خودشان را بکنند
بیا و ثابت کن
زنده ام برایت

هنوز که هستی...
دلتنگتم
همیشه باش
فقط کمی نزدیک تر . . .
تمامِ من باش
چون تمامت  را می خواهم
آن هم با تمام وجودم!
راستی هنوز که هستی...
انگار ندارمت.


"salar.sh"
1392/7/20
  • salar sh
۳۱
خرداد




برای آرزوهای بی پناهت خانه ای خواهم ساخت

تا تنها آرزویم رسیدن به آن خانه باشد

برای قدمهای آرامت فرشی خواهم بافت

تا بعد از تو به جای قدمهایت قدم بردارم

برای و جود نازنینت لباسی طرح خواهم کرد

تا در نبودنت از عطر وجودت بودنت را باور کنم

برای آن باغچه گل سرخی که نگاهت را تصاحب کرد

حصاری خواهم کشید و خود خواهم شد نگهبان آن

برای بارانی که با دستش لبخند را بر تو نصار کرد

از خداوند هزاران بار شکر خواهم کرد

برای ماندنت دعایی خواهم خواند

دعایی  از بوی خاک
دعایی  از بوی خواهش

 

*salar.sh*

1392/7/26

  • salar sh